ناپدری سفیدپوست شان مایکلز به دخترخوانده آبنوس خود Binky Bangs که عاشق سوار شدن بر خروس سیاه و بزرگش است، مته می زند. پس از یک جلسه لیسیدن الاغ وحشی، او مشتاقانه شفت ضخیم او را در دهانش می گیرد و مهارت های دهانی خود را قبل از سوار شدن به او نشان می دهد.